3 مورد راجب به نگارگری در مکتب قزوین
نگارگری نوعی نقاشی ایرانی است که اغلب آن را به نام نقاشی مینیاتوری میشناسند و یکی از مکتب های مهم دوره صفویه در حوزه نگارگری، مکتب قزوین است.
نگارگری در مکتب قزوین از زمان انتقال پایتخت به قزوین، توسط شاه تهماسب تا دوره انتقال پایتخت به اصفهان توسط شاه عباس، را شامل می شود، در زمان حکومت شاه اسماعیل و پس از او (شاه طهماسب)، عثمانی ها و ازبکان بطور مکرر از ناحیه شمال غرب به ایران حمله می کردند و قتل و غارت ایشان گاهی به شهر تبریز هم می رسید.
فهرست مطالب
شکل گیری مکتب قزوین
نگارگری در مکتب قزوین از زمان انتقال پایتخت به قزوین، توسط شاه تهماسب تا دوره انتقال پایتخت به اصفهان توسط شاه عباس، را شامل می شود، در زمان حکومت شاه اسماعیل و پس از او “شاه طهماسب“، عثمانی ها و ازبکان بطور مکرر از ناحیه شمال غرب به ایران حمله می کردند و قتل و غارت ایشان گاهی به شهرِ تبریز هم می رسید.
درگیری ها به همراه وجود تنش های اجتماعی، موجب شد که شاه طهماسب برای انتقال پایتخت اقدام کند. پایتخت جدید می بایست در جایی باشد که در صورت هرگونه حمله غافلگیرانه ای از سوی نیرو های عثمانی و ازبکان، هیچ گاه مانند تبریز مورد تهدید قرار نگیرد و در عین حال نیز از میدان های نبرد در شرق و غرب فاصله زیادی نداشته باشد. بنابراین انتخاب قزوین با توجه به موقعیت استراتژیک آن، انتخابی منطقی به شمار می رفته است.
اخلاق و آداب خوب شاه تهماسب در اندک مدت رو به کجی و خشونت برد. به تایید منابع نه تنها گشاهده رویی و هنرمند پروری خود را از دست داد، بلکه به سوی خست و حسادت و حتی شقاوت گرایید. در وقایع نامه درباری مضبوط است که به بهانه ای ناچیز بر عبدالعزیز، نقاش درگاه و استاد پیشین خود چنان خشم گرفت که از روی کینه توزی با دست خود بینی و دو گوش وی را برید.
از سال 946 ه.ق تا بیست سال بعد که عمرش به پایان رسید، در اقامتگاه خود (قزوین پایتخت) عزلت گزید و نگارگران مانوس را از کنار خود به دور راند، که اکثر آن ها متدرجا در امارت ابراهیم میرزا نوه شاه تهماسب جایگاهی برای خود جستند و عده ای به دربار هندوستان به نزد همایون شاه گورگانی رفتند و هنر هندی بسیار از ایشان متاثر شد و عده ای نیز به دربار پادشاهان عثمانی مهاجرت کردند.
ابراهیم میرزا که هنر پروری، تجمل دوست بود در فاصلۀ سال های 964 تا 973 ه.ق آنان را به تدوین نسخه ای از شاهنامه مامور کرد. نسخۀ هفت اورنگ جامی (نگارخانۀ فرییر، واشینگتن)، اثری که با نفاست بی همتای خود باید تا حدی ندای بلند نگارگری در مکتب قزوین شمرده شود.
در نزدیکی مرحمت، ابراهیم میرزا سال های آخرین سلطنت شاه تهماسب، روی مساعد به نگارگان نمود، ولی چنانچه در تاریخ آمده است، ابراهیم میرزا از طالعی شایسته سخاوت و معرفت فطری اش برخوردار نگردید. شاه اسماعیل دوم که پس از وفات شاه تهماسب در 984 ه.ق به تخت نشست، بر استعداد و لیاقت عمو زاده خود حسادت ورزید و از روی کینه توزی او را زندانی کرد تا در خاموشی و فراموشی جان سپارد.
مکتب قزوین در تمام دوران باقی بودن شاه تهماسب بر قدرت و سپس به سلطنت رسیدن پسرش شاه اسماعیل دوم دوام آورد، به هر ترتیب با قطع حمایت دولتی از هنرمندان، تحولاتی در هنر نگارگری مکتب قزوین صورت پذیرفت که زمینه را برای ظهور مکتب اصفهان فراهم کرد.
قبل از مکتب قزوین، نگارگری صرفاً در شاهنامه های نفیس موجود بود که در اختیار شاهان قرار داشت اما نگارگری در مکتب قزوین این هنر را از شاهنامه جدا کرد و بهصورت تابلو های جداگانه درآورد، بعداز مکتب قزوین، مردم نیز می توانستند این آثار را در دست داشته باشند.
ویژگی های نگارگری در مکتب قزوین
پیکره های جوان زن و مرد، تأکید بر کشیدگی اندام، تأکید بر خطوط مواج و حالات طبیعی و واقعی پیکره ها و لباس ها، چهره های گرد و چشمان درشت پیکره ها، تصویر سال خوردگان و میان سالان با نوعی رئالیسم متمایل به کاریکاتور، بهره گیری از رنگ سبز سیر برای اجرای زمینه نگاره ها، منظره پردازی های زیبا، دلنشین و چشمنواز از ویژگی های نگارگری مکتب قزوین است. کاهش تعداد پیکره ها در تصویر و پرداخت و تاکید بیشتر بر آنها، و یکی از ویژگی های قابل توجه مکتب قزوین تولید پیکره های تک برگی یا یکه، صورت ها، به صورت نگاره و طراحی بود
در این تک چهره ها زمینه ای از مناظر طبیعی و زندگی روزمره ثبت می شد. “محمدی“، “صادق بین“، “سیاوش بین“، “رضا عباسی” و چند تن دیگر از هنرمندان مکتب قزوین از جمله کسانی بودند که در زمینه نگارگری تک برگی با مضامین روزمره و افراد عادی، جوانان، سالخوردگان، روستائیان، کشتی گیران، درویشان و خنیاگران فعالیت می کردند.
این نوع نگارگری از قرار معلوم محصول فعالیت مستقل هنرمند در جامعه بود و از زمانی شروع شد که هنر نگارگری در بین مردم رواج یافت. تهیه این نوع نگاره های تک برگی که گاهی نیز زن و مرد جوانی را در یک فضای عاشقانه تصویر می کرد، با سلیقه و ذوق عامه مردم سازگاری داشت.
تهیه مرقعات هم از همین قلمرو برخاست. شاهزادگان و بازرگانان صفوی علاقه زیادی به گردآوری برگه ای مستقل از خطاطی، نگارگری و طراحی داشتند و چنانکه در فصول پیشین اشاره شد، بهترین مرقعات در این روزگار در مشهد و به ویژه مکتب قزوین تهیه شد.
شاه اسماعیل دوم، دوباره در سال 983 ه.ق یک کارگاه درباری در قزوین دایر کرد. او بهترین نقاشانی که در شیوه های مشهد یا تبریز کار می کردند به آنجا فرا خواند. و اشتراک مساعی آنان بود که بعد به شیوه نوین مکتب قزوین، در سال های آخر سده دهم انجامید.
شیوه ی مزبور شامل بسیاری از جنبه های هنری بود که در روند طولانی تحول خود گرد آورده و برگزیده شده بود. همان راه حل های مربوط به سطح و فضا و فراخی نقاشی و همان ترکیب خط ها و خطوط کناره نما، و همان حرکات گوناگون و کوچک و بزرگ و گهگاه پیچان قلم را که در نقاشی مشهد می دیدیم، در مکتب قزوین هم مشاهده می کنیم، اما برخلاف آن، ترکیببندی در نگارگری قزوین از تعدد پیکره ها برخوردار نیست.
در نگارگری مکتب قزوین رد پای شیوه خاص میان سده دهم را که در چارچوب شیوه اواخر مکتب تبریز تحول یافت تشخیص دهیم جنبههای ویژه مکتب نو در آثار محمدی و شیخ محمد، یعنی نمایندگان برجسته مکتب قزوین تبلور یافت. محمدی برخلاف شیخ محمد، علاقه خاص خود را به آدم های عادی و کار و طرز زندگی شان نشان میدهد.مکتب قزوین
محمدی بر موضوع صحنههای ترسیم شده تأکید می کند و اشخاص جدیدی را عرضه میدارد. ولی مهم تر آن است که او اجزای ترکیببندی را به صورت گروه هایی شکل می دهد که پیکر های اصلی و قهرمانان آن افراد عادی، روستاییان و مستخدمین هستند.
در نگارگری مکتب قزوین سر ها به نسبت اندام کوچک شده و چهره ها کشیده شده و از حالت بیضی بیرون آمده اند. تا اواخر سال 967 ه.ق تاج حیدری و دستار های بلند صفوی جای خود را به انواع دیگری از دستار ها داده بود. جوانان نوجو از دستار های کوچکتری استفاده می کردند و در مواردی کلاه های پوست خزشان را فقط با شال های کوچکی می پیچیدند.
سرعت در ایجاد اثر باعث کاهش توجه به رنگ و قوت یافتن طراحی و عناصر خطی در نگاره شد. در مکتب قزوین، برای نگارگران علاوه بر تصویر حیوانات، پرندگان، گل ها و درختان آنچه بیش از همه جالب توجه میکرد، اندام ظریف جوانان، درویشان و کشاورزان است که در تابلوهای آنان، چهره ها غالباً بهگونه ای سه رخ تصویر شده و چهره های تمام رخ ابداً در کار نقاشان سبک نگارگری مکتب قزوین دیده نمی شود و هیچ انسانی از پشت سر نیز تصویر نشده است.
نگارگران و آثار مکتب قزوین
نگارگران معروف مکتب قزوین “استاد محمد قزوینی”، “صادقبیگ افشار”، “علی اصغر کاشانی”، “مراد دیلمی”، “مولانا میرمصور”، “مولانا شیخ محمد”، “کاوس نقاش”، “عبدالحمید نقاش” و “رضا طالقانی” ملقب به «ضیع همایون» را میتوان نام برد.
به دلیل نبود حامی هنری در این دوران آثار شاخصی بهوجود نیامد. معراج نامه، شاهنامه ناتمام شاه اسماعیل دوم و شاهنامه قوام ابن محمد شیرازی از جمله چند کتابی است که در مکتب قزوین تصویر شد. با کمرنگ شدن اهمیت کتب خطی و سنت کارگاهی در مکتب قزوین، زمینه برای ظهور مکتب اصفهان و رواج مرقعات مساعد گشت و این رهاورد مکتب قزوین بود.
شیوه نقاشی دیواری در مکتب قزوین در نوع خود متفاوت از دیگر شیوه های اجرا شده در ادوار گذشته می باشد و نقاشان بدایع نگاری در این حوزه نقاشی دیواری، آثاری از خود خلق کرده اند. قدیمی ترین آثار مطالعه شده مربوط به عمارت چهلستون و کلاه فرنگی قزوین میباشد. نقاشیهای این کاخ را با سبک فرنگی، اسلیمی، ختایی و فصالی رقم زدهاند و آکنده از تصاویر گل، مرغ، شاخ و برگ و انسان است. موضوعات این نوع نقاشی دیواری و دیوار نگاری بیشتر صحنه ها و مجالس بزم و رزم، شکار و گاهی مضامین اخلاقی و مذهبی بود.
در گذشته به تبع تغییر پایتخت ها، مراکز هنری نیز جابهجا میشد به همین دلیل بود که با انتقال پایتخت به شهر قزوین، در اواسط سده دهم هجری قمری، تبریز به تدریج اهمیت و مرکزیت هنری خود را از دست داد و فعالیتهای هنری به مدت کوتاهی در مکتب قزوین متمرکز شد و چون با تغییری مجدد، پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل شد، این شهر برای همه هنر ها و از جمله نقاشی مرکزیت یافت.
نوشته شده توسط شرکت دیجیتال مارکتینگ فیبی لند .
دیدگاهتان را بنویسید